گزارش سومين جلسات نقد كتاب جنون تا مجنون ( فرهنگسراى انقلاب)

ساخت وبلاگ
سومین نشست کانون ادبی "ادبیات قلم انقلاب " فرهنگسرای انقلاب ،با بازخوانی و نقد و بررسی دو داستان از مجموعه داستان کتاب "از جنون تا مجنون " روز دوشنبه ۱۰آبان ماه ۹۵ درساعت۴/۲۵ بعد ازظهر با حضورفاطمه میرصانع نویسنده داستانها و هما ناعمی منتقد ادبی و لیلا احمدی کارشناس مجری و با حضورجمعی از اعضا وهنرجویان چهار کانون ادبی "بانوی قلم "فرهنگسرای آفتاب، "ادبیات داستانی "فرهنگسرای سرو، "ادبیات قلم انقلاب "فرهنگسرای انقلاب و "زنگ داستان " فرهنگسرای اخلاق و علاقه مندان به  نویسندگی ونقد در سالن سپیده فرهنگسرای انقلاب برگزار شد.



در سومین نشست این بار نیز به بحث وبررسی نقد داستانهای یکی از اعضای کانون سرو و از هنرجویان فارغ التحصیل آموزش داستان نویسی پبشرفته ده ترمی ، ابوالفضل درخشنده (مدرس آموزش داستان نویسی پیشرفته)  فاطمه میرصانع پرداخته شد.


این نشست  با خوانش  دو داستان توسط خود نویسنده ،فاطمه میرصانع به ترتیب با نامهای" آخر دنیا کجاست؟" ، "من هم  نمیدانم" انجام شد و نقد داستانها توسط هما ناعمی یکی دیگر از اعضای کانون سرو وفارغ التحصیل آموزش داستان نویسی پیشرفته ده ترمی به عنوان  منتقد و لیلا احمدی دبیر کانون ادبی"ادبیات قلم انقلاب"به عنوان کارشناس مجری انجام شد.


در ابتدای این نشست لیلا احمدی کارشناس مجری قبل  از خوانش اولین داستان توسط نویسنده گفتند: داستان آخر دنیا کجاست ؟ مقدمه با توصیف زیبایی شروع میشود.

 
سپس  هما ناعمی منتقد ادبی  پیش از نقدضمن تشکر از نویسنده داستان گفتند:تشکر میکنم قبل از هرچیز از این اینکه این موضوع را نوشتید و ارزشمند است و اجرتان باید با خدا باشد .

سپس در نقد داستان "آخردنیا کجاست ؟"گفتند:زاویه دید این داستان محدود به ذهن رضا نامداری بود.از دیالوگ استفاده شده بود و نخ تصویر کم بود یعنی از زاویه دید درست استفاده شده بود.داستان با عدم تعادل شروع میشود . در فصل بندی که انجام شده بود، نویسنده از تکنیک تلخیص برای بهتر شدن داستان ونثر  داستان استفاده کرده است .در دو جای داستان نیز از تکنیک یاد آوری ذهنی استفاده شده که به جا وخوب بود .در تداعی معانی دوم داستان زمانی که آرنج دختر خراشیده میشود، کاملا واضح و مشخص بود یعنی با خواندن داستان مشخص می شد که چه چیزی باعث شد از زمان حال به زمان گذشته برگردید.اما در تداعی معانی دوم داستان ، کم رنگ بود و کمی ملموس نبود چون  کمی همذات پنداری را مختل میکند اگر ملموس نباشد این تداعی معانی را.تکنیک تداعی معانی صحنه پردازیهایی که در یاد آوری ها نویسنده استفاده کرده بود ، فضای جنگ را برای خواننده آشنا میکرد مثلا مجروحیت و... و تصویر ذهنی در ذهن خواننده ایجاد میکرد.توصیفها نیز گیرا و به جا بود. در جاهایی از داستان سوالاتی ایجاد می شد که در طول  داستان پاسخ داده میشد .یعنی یک مقدار تعلیق  برای خواننده به این طریق ایجاد شده  بود وبعدجواب سوالات داده می شد.چینش کلمات با توجه به شخصیتهای داستان انجام شده بود و خوب بود. نثر عالی وسلیس بود واحساس برانگیزی داستان متوسط خوب بود.



 سپس لیلا احمدی از حضار حاضر در این نشست خواستند تا اگر سوالی دررابطه با این داستان دارند مطرح نمایند که یکی از حضار شرکت کننده در نشست سوالی درباره یکی از شخصیت های داستان مطرح نمودند که نویسنده داستان  پاسخ دادند.


در ادامه لیلا احمدی کارشناس مجری درباره هدف از برگزاری  این نشست ها گفتند: هدف ما از این نشستها و کانونها این است که یک جلسه آموزشی درباه تکنیکها داشته باشیم . ما همه دائما در حال یاد گیری هستیم و در طول نقد داستانها یاد میگیریم نکات تکنیکی را.

سپس فاطمه میرصانع نویسنده ، دومین داستان  خود را با نام "من هم نمیدانم "خواندند که پس از خواندن این داستان هما ناعمی به نقد این داستان پرداختند و گفتند: تلفیق زاویه دید یادداشت و خاطره با زاویه دوم شخص بود و محدود به ذهن بهار . نویسنده از زاویه دید نمایشی هم استفاده کرده ولی وارد ذهن بهار هم شده بود. در زاویه دید یادداشت وخاطره درونمایه انتظار خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود و احساس برانگیزی از همان ابتدا ،شروع می شد. بهتر بود ابتدا داستان از زاویه دید سوم شخص محدود به ذهن بهار استفاده می شد برای همذات پنداری بیشتر وبعد از زاویه دید یادداشت وخاطره،  یعنی در یک مقدمه خوب داستانی بهتر بود ابتدا با توصیف و بعد دیالوگ آغاز میشد. کشمکش آدمی با آدمی داشتیم اما ساکن بودو تصاعدی نشده بود. اطلاعاتی که در این داستان نویسنده به کار برده بودند از این عملیات ،به جا بود و نه اضافه و نه کم گفته بودند. جمله پایانی داستان که با طرح یک سوال به پایان می رسد ، مخاطب را به فکر میبرد و بدین نحو ،پایان خوبی بود. داستان با عدم تعادل آغاز شده بود اما به گره افکنی نرسیده بود وشاید گره افکنی در ذهن خواننده شکل گرفته است.


فاطمه میرصانع  نویسنده ،درباره نرسیدن داستان به گره افکنی گفتند: بیشتر هدفم این بود که روحیه این آدم را به تصویر بکشم.تصویر همین شخصیت جانبازی را که از نزدیک دیدم که با وجود جانبازی این مشکل روحی را نداشت.برای همین بود که گره افکنی و ... ونقطه اوج داستانم نداشت.


سپس  لیلا احمدی کارشناس مجری  از حضار حاضر در نشست خواستند تا اگر سوالی درباره این داستان دارند مطرح نمایند.

 مرجان حصیرچی یکی از اعضای کانونهای ادبی "بانوی قلم " و" زنگ داستان "  شرکت کننده در این نشست ، چندین سوال مطرح نمودند که اولین سوال خود را از منتقد ادبی پرسیدند: علت تغییر زاویه دیدی که پیشنهاد کردید که شروع داستان با زاویه دید سوم شخص باشد چیست ؟

 هما ناعمی پاسخ دادند: چون در یک مقدمه خوب داستانی بهتر است که ابتدا با توصیف شروع شود و بعد با دیالوگ و هم برای اینکه احساس برانگیزی و همذات پنداری مختل نشود.

سوال بعدی که این عضو کانونهای ادبی از نویسنده داستان پرسیدند: کمی توضیح بدهید ازنحوه دیدارتان با آن جانباز و چه سالی بود وچگونه ایشان را ملاقات کردید ؟

فاطمه میرصانع نویسنده در پاسخ این سوال گفتند: سالی که مراسم رونمایی از کتاب آیات آسمانی برگزار شده بود ،جانبازانی نیز از همان آسایشگاهی که دوستان نویسنده برای مصاحبه رفته بودند در این مراسم شرکت کرده بودند.جانبازی که روی ویلچر نشسته بود و قطع نخاعی بودند و هم نمیتوانستند حرف بزنند هم با اشاره و هم با نوشتن، جواب سوالات دوستان نویسنده را میدادند و میخندیدند و روحیه خیلی قوی داشتند که من در مکالمه سارا و بهار در داستان اشاره  کردم به این جانباز وبرایم سوال بود که چه طوری این جانباز با شرایطی که داشتند دارند،تحمل میکنند و روحیه قوی دارند.برای همین هم  پایان  داستانم را با همین سوال مطرح کردم که "من هم نمی دانم "  که یعنی من هم نمیدانم  جواب این سوال را که چه جوری میشود این شرایط را تحمل کرد؟

 سوالات آخر این شرکت کننده در این نشست ،  با توجه به  پایان داستانی بود که نویسنده داستان با سوال تمام کرده بودند که  از هما ناعمی منتقد ادبی پرسیدند : آیا از لحاظ تکنیکی درست است که پایان داستان با سوال تمام شود ؟
وآیا کنجکاوی خواننده را برنمی انگیزد که با خودش بگوید که من به جواب این سوال نرسیدم؟!

منتقدادبی داستان  پاسخ دادند : درست است پایان داستان را با سوال مطرح کردن . چون این سوال در ذهن خواننده باعث شده بماند و هرچیزی که باعث احساس برانگیزی بشود تا در ذهن خواننده بماند درست می باشد. این سوالی که نویسنده در پایان داستان پرسیدند جوابش خیلی سخت نبوده است یک کمی رجوع به خود دارد ودر واقع خواننده جواب این سوال را میداند وفقط به  کمی به فکر فرو میرود.

آپلود عکس

سپس لیلا احمدی دبیر کانون ادبی"ادبیات قلم انقلاب"
نشست بعدی را دوهفته دیگر اعلام نمودند ودر انتها از مسئولین و دست اندرکاران فرهنگسرای انقلاب و نیز آقای روشن ضمیر و استاد ابوالفضل درخشنده برای برگزاری این نشستها تشکر وقدرانی نمودند.



این نشست که یک ساعت به طول انجامید راس ساعت ۵/۲۵ عصر با اهدای لوح تقدیر وهدایایی از طرف فرهنگسرای انقلاب به فاطمه میرصانع نویسنده داستانها و هما ناعمی منتقد ادبی و در ادامه با گرفتن عکسی دسته جمعی به یادگاری و پذیرایی به کار خود پایان داد.



تهیه وتنظیم گزارش از :مرجان حصیرچی

 

کانون ادبی انقلاب...
ما را در سایت کانون ادبی انقلاب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0kanooneadabienghelabd بازدید : 181 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 3:35