دومین نشست کانون ادبی تازه افتتاح شده "ادبیات قلم انقلاب " فرهنگسرای انقلاب ،با بازخوانی و نقد و بررسی چهار داستان از مجموعه داستان کتاب "از جنون تا مجنون " روز دوشنبه ۳آبان ماه ۹۵ درساعت ۴/۱۵ بعد ازظهر با حضورپری دژآلود نویسنده داستانها ، لیلی فیروز منتقد ادبی ،لیلا احمدی کارشناس مجری و با حضورجمعی از اعضا وهنرجویان چهار کانون ادبی "بانوی قلم "فرهنگسرای آفتاب، "ادبیات داستانی "فرهنگسرای سرو، "ادبیات قلم انقلاب "فرهنگسرای انقلاب و "زنگ داستان " فرهنگسرای اخلاق و علاقه مندان به نقد و نویسندگی در سالن سپیده فرهنگسرای انقلاب برگزار شد.در ابتدا لیلا احمدی دبیر کانون ادبی "ادبیات قلم انقلاب " از دکتر افسانه زندی دبیر کانون ادبی ادبیات داستانی فرهنگسرای سرو دعوت کردند تادرباره کانونهای ادبی توضیحات جامع وکاملی بدهند. دکتر افسانه زندی ضمن تبریک به پری دژآلود نویسنده داستانها در مجموعه داستان کتاب از جنون تا مجنون و آرزوی موفقیت برای ایشان و سایر نویسندگان این کتاب گفتند:کانونها باتوجه به آن چیزی که مدنظر استادابوالفضل درخشنده هست و همه پیروی میکنیم ،حقیقتا این هست که ما بتوانیم همدیگر را توانمند کنیم یعنی نیروهای خودمان را گرد هم بیاوریم وبتوانیم هم راستا هم آنها را توانمند کنیم.همیشه این سوال پرسیده میشود که چرا ما کانونهای متعددی داریم ؟ علت این هست که مامی خواهیم قوا و کمک بیشتری بگیریم . در واقع فرهنگسراها این کمک را به ما خواهند کرد که ما در این مسیر توانمندی بتوانیم پیش برویم.یک سری مزایا ما برای فرهنگسراها داریم یک سری مزایا فرهنگسراها برای ما دارند وما سعی میکنیم در یک تعامل، بیشترین بهره برداری را ازاین کار داشته باشیم وبتوانیم اعضایمان راجوری هدایت کنیم که هرروز افتخارات جدیدتری مثل این افتخاری که امروز نصیبمان شده ، هر روز شاهد باشیم و بتوانیم جوری پیش برویم که همه دوستان بتوانند از این امکانات استفاده بکنند و همه ما روزی مثل استاد ابوالفضل درخشنده بشویم .البته به پای استاد نمی رسیم ولی بتوانیم روی پای خودمان بایستیم وحرفی برای گفتن داشته باشیم.بحث کانونها بحثی هست که ما همه در آنها فعالیت می کنیم همه به یک عنوان وهمه در یک جایگاه هستیم وتنها تفاوتی که باهم داریم حضور مستمر هست و امتیاز بندی ها هست که چند تا امتیاز بندی ما داریم :یکی حق عضویت هست که به زودی شرایط پرداخت آن اعلام میشود و دیگری حضور درجلسات هست که مهم ترین است که کسانی که حضور دارند الویت با آنها هست و نیز ترمهایی هست که هنرجویان گذرانده اندکه هر ترم به منزله یک امتیاز محسوب میشود. خیلی ما دوست داریم وهمیشه هم استقبال کردیم از دوستان که اگر صحبتی دارند ویا اگر کمکی میتوانند در این راستا انجام بدهند حتما به دبیران کانونهای خودشان بگویند. این خیلی مهم است که ما سلسله مراتب را رعایت کنیم ومراجعه مستقیم به استاد نکنیم و این وظایف را استاد به ما واگذار کرده اند. پس سعی کنیم سلسله مراتب را حتما رعایت کنیم و به دبیران ومدیران مراجعه کنیم که این به پیشبرد سریع کار به ما کمک میکندتا وظایف را تقسیم کنیم . سعی ما این است که تا جایی که بتوانیم معرفی کنیم مدیران را و شفاف سازی کنیم درباره مدیران کانونها که اعضا برای هر کاری به مدیران مربوطه آن بخش مراجعه کنند.سپس وی از اعضای کانونها درخواست کردند تا اگر پرسشی دارند مطرح نمایند.در ابتدا میترا اصانلو دبیر کانون ادبی "بانوی قلم "فرهنگسرا آفتاب گفتند: مفهوم امتیاز به معنی برجسته وبرگزیده بودن نیست. میزان مشارکت ما در برنامه های مختلف این امتیاز را میسازد.سپس دکتر افسانه زندی درتکمیل صحبتهای میترا اصانلو تاکید کردند که درواقع اولویت در هر برنامه ای با کسانی هست که بیشتر فعالیت کردند و به طور مستمر در برنامه ها حضور داشتند و یا کمک کردند و دراولین گام هایی که باما بودند ما هم در اولین گامها که میخواهند به سوی توانمندی پیش بروند حالا ما در کنار آنها قرار می گیریم. حسین صالحی والا یکی از اعضای کانون ادبی "زنگ داستان" فرهنگسرای اخلاق درباره امتیاز بندی کانونها نظراتی داشتند و گفتند: روشهایی برای ایجاد انگیزه اعضا برای شرکت ومشارکت در برنامه های مختلف ایجاد شود وفقط مسئله امتیازبندی مطرح نباشد و از روشهای آزادانه برای ایجاد انگیزه دراعضا استفاده شود وماهیت فعالیتها جبری نباشد.
در پاسخ صحبتهای ایشان دکتر افسانه زندی توضیحات کوتاهی دادند وگفتند: دراین دیدگاه رویکرد جبری وجود نداشته است وما جمعی هستیم که خودجوش دور هم جمع شده ایم وهیچ نفعی برای هیچیک از ماها ندارد. غیر ازاینکه درکنارهم باشیم تا توانمند شویم و اگر نفعی هست برای همه هست و القابی که به عنوان دبیر یا مدیر داریم هیچ فرقی بازهم نمی کند. ما هم یک عضو ساده هستیم.هدف ما هم همین هست و همیشه دیده ام همه دبیران ومدیران این خضوع را داشته اند که نخواهند خود را بالاتر از دیگران ببینند وفعالیتهایشان را کرده اند.
لیلااحمدی دبیر کانون ادبی "ادبیات قلم انقلاب" فرهنگسرای انقلاب نیز گفتند:ما تقسیم مسئولیت کردیم وسعی کردیم از توانمندی هرکس استفاده کنیم. و دوستان بدون هیچ چشمداشتی دارند کارمیکنند برای هدفی که درنظر داریم.
سپس دومین نشست کانون ادبی "ادبیات قلم انقلاب " این بار با بازخوانی ونقد وبررسی داستانهای یکی دیگر از اعضای یکی از کانونها و از هنرجویان فارغ التحصیل آموزش داستان نویسی پیشرفته ده ترمی ، ابوالفضل درخشنده (مدرس آموزش داستان نویسی پیشرفته) پری دژآلود پرداخته شد.
لازم به ذکر است که مجموعه داستان کتاب "از جنون تامجنون " با تلاشهای ابوالفضل درخشنده (نویسنده، محقق، منتقد ادبی ، داور ادبی و مدرس آموزش داستان نویسی پیشرفته به روش ده ترمی )گرد آوری وچاپ شده است که شامل داستانهای مستندی است که توسط هنرجویان وی ، با توجه به خاطرات فرماندهان و رزمندگان عملیات بدر(لشکر۲۷ محمد رسول الله) نگارش شده است.
این نشست با خواندن ونقد وبررسی چهار داستان به ترتیب با نامهای کفشهای قرمز تق تقی، عروسک ، آسمانی که نیمه اش خاکستری است ونیمه اش سیاه، محسن خنده در بچه های دیروز از پری دژ آلود نویسنده وبا خوانش نجمه ولی پور یکی از اعضای یکی از کانونها و نقد داستانها توسط لیلی فیروز یکی دیگر از اعضای کانونها به عنوان منتقد و لیلا احمدی دبیر کانون ادبی"ادبیات قلم انقلاب"به عنوان کارشناس مجری انجام شد.
در این نشست ابتدا هر داستانی توسط نجمه ولی پور خوانده شد وسپس لیلی فیروز منتقدادبی به بررسی ونقد تکنیکی واصولی هر داستانی پرداخت.
در ابتدا این نشست لیلا احمدی در معرفی پری دژآلود نویسنده داستانها رزومه کوتاهی از سابقه ادبی ایشان را خواندند که به شرح زیر میباشد:
لوح تقدیر در جشنواره ادبی ملاقات با عاشقان آسمانی سال ۸۹ ،لوح تقدیر برای نگارش داستان کوتاه نامه ایی به تو سال ۸۹،چاپ مستقل داستان کوتاه سپیده شب سال ۸۸ . چاپ کتاب شعرغزل پرستوی مهاجر. سال ۸۸ ،داور مجموعه داستان های کوتاه کتاب عاشقان آسمانی سال ۸۹، داور مجموعه داستانهای کتاب آیات آسمانی وداور مجموعه داستانهای کتاب از جنون تا مجنون.
و در ادامه در معرفی لیلی فیروز منتقد ادبی رزومه کوتاهی از سابقه ادبی وی را خواندند که آن هم به شرح زیر میباشد:
تقدیر شده در مراسم تجلیل از دختران نویسنده سال ۹۳،
عضو هیئت داوران وبرگزیده جشنواره ادبی حجاب سال ۹۳،
برگزیده جشنواره ادبی مادران چشم به راه سال ۹۴،
عضو هیئت داوران و برگزیده چهارمین دوره داوری جشنواره ادبی استانی نسیم کلمات سال ۹۵ ،مدیریت آموزشی کانون ادبی " بانوی قلم" فرهنگسرای آفتاب.
سپس نجمه ولی پور شروع به خواندن اولین داستان با نام کفشهای قرمز تق تقی ،نمودند.
پس از آن ، لیلی فیروز منتقد ادبی در ابتدا پیش از شروع نقدتکنیکی گفتند : خدا را شاکرم در این جمع فرهیخته قرار گرفتم وبه عنوان یک منتقد هنوز راه درازی در پیش دارم واگر این جا هستم علتش چیزی نیست جز عنایت و اعتماد استاد ابوالفضل درخشنده بزرگوار که با بزرگ منشی به همه ما فرصت مشق میدهند. خوشبختانه اکثر دوستانی که دراین جا حضور دارند به تکنیکهایی که قرار است به این داستانها پرداخته بشود اشراف کامل دارند و اگر جسارت میکنم و نکته ای را عرض میکنم محض درس پس دادن است. خانم پری دژ آلود معرف حضور جمع هستند .ایشان از طلایه داران کلاس آموزش داستان نویسی پیشرفته و از شاگردان پیشکسوت استاد ابوالفضل درخشنده هستند. قلم صیقلی ودلنشینی دارند . تکنیکها را به خوبی میشناسند وبه جا ودرست از آنها در داستانها استفاده میکنند.به شخصه از خواندن داستانهایشان هم لذت بردم وهم آموختم. نقد احساسی را اول خدمتتان عرض کردم تا بتوانیم بپردازیم به نقد تکنیکی.
واما نقدداستان اول، کفشهای قرمز تقتقی:
نام داستان و طرح روی جلد در معرفی فضای داستان و جذابیت داستانی نقش مهمی دارد. نویسنده این مهم را در نظر گرفته است و با انتخاب این نام برای داستانش، تعلیق و فضاسازی ایجاد کرده است.
ویژگیهای مقدمۀ خوب داستانی رعایت شده:
زاویه دید را در همان خط اول پیدا میکنیم. دانای محدود به ذهن جمشید: با فکری آشفته...
مکان و زمان داستان معرفی میشود: دمدمای غروب با فکری آشفته از بیمارستان بیرون میزند.
عدم تعادل بهراحتی در یک یادآوری از گفتوگو، شکل میگیرد: حاجی: «جمشید حالا میخوای کجا بری؟» جمشید: «هر جا باشه فرقی نمیکنه، ولی خونه نمیرم.» اینجاست که قلاب چخوف انداخته میشود: مخاطب از خودش میپرسد: «چرا جمشید خونه نمیره؟ چرا هر جایی میره غیر از خونه؟» عدم تعادل با جملۀ دختربچۀ رهگذر تقویت میشود: «مامانی لولو!» مخاطب باز از خودش میپرسد: «مگه چه مشکلی در ظاهر جمشید هست که دختربچه این حرف رو میزنه.»
داستان با استفاده از شخصیت نوعی حاجی، تداعی معانی از گل نرگس، پیرنگ خرید ماسک دلقک و ذکر یادآوریها درجهت تقویت پیرنگ و ارائۀ اطلاعات حرکت میکند.
با یادآوری سؤال حاجی گرهافکنی ایجاد میشد و وارد تنۀ داستان میشویم: حاجی: «میخوای من زنگ بزنم خونهات و بگم تو عملیات بدر شهید نشدی، زندهای و داری برمیگردی؟» جمشید: «نه، نه، حاجی هیچوقت این کارو نکن. نمیبخشمت. خیال میکنن من مُردم. بذار مرده باقی بمونم.» گره داستان: چرا جمشید نمیخواد خونوادهاش بفهمن زنده است؟
در این مرحله کشمکشهای آدمی با خود مطرح میشودکه بهدلیل پیرنگ شخصیتپردازی (نوعدوستی و ازخودگذشتگی و هدفمندی جمشید)به کشمکش آدمی با آدمی نمیرساند و فقط اطلاعاتی درجهت گرهگشایی به داستان اضافه میشود.
گرهگشایی جایی انجام میگیرد که جمشید دختر و خانوادهش را میبیند.
جان داستان و درونمایه، در بند آخر ریخته شده و نویسنده با پازلی از کلمات همچنان ذهن مخاطب را در فضای داستان نگه میدارد.
نکتۀ۱: انتهای ص۸۲ بهتر بود که برای یادآوری عملیات بدر از یک تداعی معانی بهعنوان رابط استفاده میشد تا پرش ذهنی ایجاد شده، از خواب کفشهای قرمز و گلفروش تا عملیات بدر، به وجود نیاید. مثل: تداعی خون شهیدان با دیدن کفشهای قرمز و سپس ذکر یادآوری عملیات بدر؛ یا تداعی لحظات پرپرشدن رزمندگان با دیدن گلهای گلفروش.
نکتۀ۲: در اواسط ص۸۶ بهتر بود تا از یک روایت درجهت تقویت پیرنگ استفاده بشود تا توجیهی باشد برای اینکه جمشید چطور میتواند صحبتهای همسر و برادرش را بشنود؛ چون معمولاً صحبتها در فضایی که ترس حاکم است و یک غریبه حضور دارد، آهسته انجام میشود. روایتی مثل این: کوچه یا خیابان اینقدر ساکت بود که جمشید بهخوبی میتوانست صدای آنها را بشنود.
در پایان نقد داستان اول ، لیلی فیروز از پری دژ آلود نویسنده داستان خواستند تا به سبک وسیاق کلاسهای داستان نویسی پیشرفته نظر خود را بیان نمایند.
پری دژ آلود ضمن تشکر از حضار گفتند : خدا را سپاس میگویم که در میان شماهستم که نویسنده هستید وبرتر از افراد معمولی فکر میکنید و واقعا افتخار میکنم دربین شماها هستم. ودرمورد نکاتی که ذکر کردید ،موافق هستم ودر این مورد فکر نکرده بودم .
سپس داستان دوم با نام عروسک خوانده شد ومورد نقد وبررسی توسط منتقد قرار گرفت.
نقدداستان دوم ،عروسک :
بازهم نام داستان ما رو رهنمون میکند بهسمت فضای کلی داستان.
بهدرستی در خط اول زاویه دید اصلی، محدود به ذهن مریم دختربچۀ ۸ساله، مشخص میشود و در مواقع لزوم با زاویه دید تخصصی نمایشی تلفیق میشود.
نویسنده بهخوبی از بازیهای کودکانه (لیلی) و وسیلۀ بازی کودکانه (سنگ یهقُل دوقُل) استفاده میکند و زمان وقوع داستان را به مخاطب معرفی میکند و ما را در فضای ذهنی شخصیت اصلی قرار میدهد.
کشمکش آدمی با خود وقتی شکل میگیرد که نویسنده سنگهای بازی رو توصیف میکند که بهشکل خانواده نقاشی شدن و وقتی سنگ پدر به زمین میفتد، بهطور غیرمستقیم عنوان میشود که مریم از نبود پدر رنج میبرد. نبود پدر و دلمشغولی مریم عدم تعادل داستان هست و وقتی پدر برمیگردد، ولی مریم در بهت و سکوت فرو میرود عدم تعادل به گرهافکنی میرسد.
نویسنده از مکانیسم دفاعی جایگزینی که متناسب با شخصیتپردازی انجامشده هست استفاده میکند و گرهگشایی میکند؛ جایی که عنوان میشود مریم پای عروسکش را کَنده و زیر بالشش گذاشته است. اینجاست که مخاطب بدون مستقیمگویی متوجه میشود که مریم از خشم فروخورده و محبت کودکانه توامان برخوردار است و از فقدان پای پدرش چقدر رنج میکشد.
یک نکتۀ حائز اهمیت که در کل داستان رعایت شده : راوی در حد و حواس یک دختربچۀ هشتساله ایفای نقش میکند و ما شاهد هیچگونه توصیف اضافی و شاعرانهای نیستیم.
پیام داستان با رعایت فاصلۀ هنرمندانۀ مناسب و همزادپنداری مخاطب با مریم منتقل میشود و ما را نسبتبه آسیبهای روحی وارده به خانوادۀ جانبازان بیشتر حساس میکند.
سپس لیلا احمدی کارشناس مجری پس از نقد داستان دوم از نویسنده داستان پری دژآلود پرسیدند:چی شد که این فکر اولیه به ذهنتان رسید؟
پری دژآلودپاسخ دادند:برای اولین بار که با استاد ابوالفضل درخشنده ، رفتیم آقای سلامت را که جانباز بودند ، دیدیم. مرتبا فکرم در این مورد ،دور میزد و از زوایای مختلف نگاه میکردم به این موضوع ومی دیدم این چیزهایی هست که باید بنویسم وچون مرتب زندگی میکردم با این فکر اولیه وبا این داستان به همین دلیل نتیجه اش این شد که توانستم بنویسم.
لیلا احمدی در اشاره کوتاهی در تکمیل صحبتهای پری دژآلود گفتند :اولین جشنواره ای که درترم یک داستان نویسی پیشرفته بازدیدی ما داشتیم با عنوان عاشقان آسمانی بود که آسایشگاه جانبازان بود و آقای موسی سلامت یکی از جانبازان شیرین سخنی هستندکه ملاقات کردیم و اولین بازدید و آشنایی ما از جانبازان از این جشنواره بود.
در ادامه داستان سوم آسمانی که همیشه نیمه اش خاکستر ی است و نیمه اش سیاه بازهم توسط نجمه ولی پور خوانده شد و پس از آن لیلی فیروز منقد ادبی پیش از نقد داستان گفتند:
همه این جمله طلایی استاد ابوالفضل درخشنده را به یاد داریم که وجه تمایز داستان با سایر قالبهای نگارشی تخیل و احساس برانگیزی است. نویسنده به شایستگی از این تکنیکها در جهت احساس برانگیزی استفاده کرده اندخودم به شخصه سه بار داستانهای ایشان را خواندم تا بتوانم از این فضای احساسی بیرون بیایم و نقدها وتکنیکها را بیرون بکشم.
وامانقد داستان سوم ،آسمانی که همیشه نیمه اش خاکستر است و نیمه اش سیاه:
نویسنده با انتخاب این نام که بهصورت تکرار و تأکید در داستان هم آمده، از تکنیک نمادسازی استفاده کرده تا به مخاطب بفهماند که در پشت این جمله پیامی نهفته است.
در داستان کوتاه،نویسنده فرصت زیادی برای شخصیتپردازی ندارد و باید از هر کلمه و هر توصیف بهصورت هدفمند استفاده کند. در این داستان هم این اتفاق افتاده است و نویسنده از چینش کلمات، نامگذاری شخصیتها و زبان و گویش مخصوص هر شخصیت، برای این کار استفاده کرده است.از «سگ» بهعنوان شخصیت تمثیلی استفاده شده برای نشاندادن شخصیتهایی که با سروصدا جامعه رامتوجه خودشان میکنند و در برخی امور و اتفاقات، داد سخن سر میدهند، اما پای عمل که میرسد به خواب میروند و یارای عمل ندارند.
در جایجای داستان شاهد کشمکشهای آدمی با خود، چه بهلحاظ جسمی و چه بهلحاظ ذهنی، هستیم. این کشمکشها متناسب با شخصیتپردازی انجامشده، به کشمکشهای بالاتر سرایت نمیکند.گویا نویسنده خواسته تابا طرح این کشمکش ها زیر تاریکی این آسمان، چراغی روشن کنه تا کسانی که در هجمۀ سروصداها بلاتکلیف ماندند، واقعیتها را ببینند.
.
نکتۀ دیگری که بهنظرم حائز اهمیت آمد: در همان مقدمه ما متوجه میشویم که قرار است با شخصیتی همراه بشویم که روی تخت هست و هیچ حرکتی ندارد. این مسئله میتواند در داستان کسالتبار باشد. اما نویسنده بهخوبی از پهلوبهپهلوشدن شخصیت هم برای تداعی معانی استفاده کرده و عمل داستانی را در یادآوریهای ذهنی قرار داده تا ضربآهنگ متناسب داستانی حفظ بشود.
نویسنده در بند آخر داستان، با ایجاد اتمسفر داستانی، پیام داستان را به مخاطب انتقال داده است.
درباره این داستان نیز پری دژآلود اشاره کوتاهی به مقام وقربتی که افراد رزمنده در پیش خداوند دارند،کردند.
سپس لیلا احمدی از حضار شرکت کننده در نشست خواستند که اگر سوال و یانظری درباه داستانهای خوانده شده دارند بیان کنند که حسین صالحی والا یکی از اعضای کانون ادبی "زنگ داستان "درباه پیام وزاویه دید داستانهای خوانده شده اشاره کلی و کوتاهی کردند درباره هدف و وظیفه نویسنده و مقوله دفاع در زمان جنگ و نگاهی که به یک جانباز و رزمنده در جامعه وجود دارد.
پری دژآلود نیز در پی نظرات ایشان درمقوله جنگ و وظایف نویسنده ،نظر ودیدگاه خود را کوتاه بیان نمودند.
سپس آخرین داستان نیز به نام محسن خنده در بچه های دیروز خوانده توسط نجمه ولی پور خوانده شد وآخرین داستان نیز توسط لیلی فیروز منتقد ادبی ، نقد وبررسی شد.
نقد داستان چهارم، محسن خنده در بچههای دیروز :
نام داستان تداعیکنندۀ زمان خاصی هست که برنامۀ بچههای دیروز از سیما پخش میشد و نویسنده در مقدمۀ داستان به این موضوع اشاره میکند و زمان وقوع داستان را به ما معرفی میکند.
زاویۀ دید محدود به ذهن سامی هست که در مواقع لزوم با زاویه دید تخصصی نمایشی تلفیق میشود و با استفاده از تکنیک یادآوری، پیرنگ تقویت میشود و اطلاعات به داستان تزریق میشود.
نویسنده از چینش کلمات واصطلاحات مرسوم پسرهای نوجوان برای فضاسازی در یادآوریها استفاده میکند تا برای مخاطب تصویرسازی ذهنی ایجاد بشود.
از توصیف پویا برای صحنهپردازی حیاط و خانۀ محسن استفاده میشود و از ابزارهای همخوان صحنه، مثل زنگ بلبلی، حوض کاشی، آجرهای فشاری کهنه و در طوسی چرک مُرده درجهت تقویت پیرنگ داستان و شخصیتپردازی محسن بهرهبرداری میشود.
ماشاهد هیچگونه توصیف اضافی در داستان نیستیم ونویسنده با هر کلمه و توصیف اطلاعات را منتقل کرده و راوی بهخوبی نقش سرپل و اتصالدهنده را ایفا میکند.
نکته: در ص۲۰۷ یک انتقال زمانی و مکانی داریم، از شب گذشته به ادارۀ سامی، که دچار پرش شده و نویسنده خواسته است با استفاده از سهستاره این پرش را از بین ببرد.اما بهتر وتکنیکی تر این بود که از یک روایت برای این انتقال استفاده بشود یا زمان شروع داستان به این زمان منتقل بشود و صحنۀ تماشای برنامۀ تلویزیونی در یادآوری ذکر بشود.
سپس لیلا احمدی مجری کارشناس در پایان این نشست اشاره کوتاهی به تاریخ نشست های آتی نمودند و گفتند :همچنان این روند نشست ها، دوشنبه ها ادامه دارد. وبه ترتیب در تاریخ : ۱۰ آبان، ۲۴ آبان،۱۵آذر، ۲۹ آذر بازهم داستانهای دیگری از این کتاب نقد وبررسی میشود.
این نشست که نزدیک به یک ساعت ونیم به طول انجامید راس ساعت ۵/۴۰عصر با اهدای لوح تقدیر و هدایایی از طرف فرهنگسرای انقلاب به پری دژآلود نویسنده داستانها و لیلی فیروز منتقد ادبی و نیز با گرفتن عکسی دسته جمعی و سپس پذیرایی به کار خود پایان داد.
تهیه وتنظیم گزارش از :مرجان حصیرچی